امشب ...
گر بوسه میخواهی بیا یک نه دو صد بستان برو
اینجا تن بی جان بیا زینجا سرا پا جان برو
صد بوسه تر بخشمت از بوسه بهتر بخشمت
اما به چشم دشمنان پنهان بیا پنهان برو
هرگز مپرس از راز من زین ره مشو دمساز من
گر مهربان خواهی مرا حیران بیا حیران برو
در پای عشقم جان بده ، جان چیست بیش از آن بده
گر بنده فرمانبری از جان پی فرمان برو
امشب چو شمع روشنم سرمیکشد جان از تنم
جان برون از تن منم ، خاموش بیا سوزان برو
بنگر که راز حق شدم ، زیبایی مطلق شدم
در چهره سیمین نگر ، با جلوه جانان برو
یا زینت و آغوش و برش میکنم امشب
یا ترک اقامت ز درش میکنم امشب
یا دست به زانو و کمر میرمش از در
یا دست به دور کمرش میکنم امشب
یا دست کنم بالش زیر سر آن شوخ
یا خویش به قربان سرش میکنم امشب
یا آنکه به تلخی سپرم جان گرامی
یا بوسه ز تنگ شکرش میکنم امشب
گر چرخ به کام دل غمدیده نگردد
یک آهی و زیرو زبرش میکنم امشب
گویا خبر از درد دل زار ندارد
از گریه به مستی خبرش میکنم امشب
با مکر و فسون تا بفریبم مگر او را
رحمت به روان پدرش میکنم امشب
گر دست دهد دایه صفت در گه مستی
تا وقت سحر خشک وترش میکنم امشب
شرح غم هجران و فراقش که طویل است
گر گوش دهد مخنتصرش میکنم امشب
گر شد سر خر شیخ به آداب ومریدی
یک حرف به او گفته خرش میکنم امشب
میگیرم از او یا دل هرجایی مفتون
یا آنکه به خود مختصرش میکنم امشب